یه عروسی. سفری به اسپانیا. خشمگینترین مرد روی کره زمین و سه روز وانمود کردن به چیزی که توی آسمونها دنبالش میگردی ای بهخشکی شانس. یا به عبارت دیگه، نقشهای که هرگز کار نمیکنه برای منِ فلک زده از همهجا رونده شده، در راه بود. شخصیت زن حرفبزن، حق بگیر و زبونشم تنده. چشم دیدار شخصیت مرد رو بخاطر مسائلی که بعدا میخونید نداره. تو سریخور نیست. شخصیت مردم که دیگه نگم بیشتر از این توضیح نمیدم خودتون بخونید.