داستان درباره عشق بین کارمند هتل و رئیس.. برخورد اتفاقی بین ساشا و نگار خط رابطه شان را تیره و پر رنگ میکند و باعث ایجاد یک عشق بی پایان می شود....روزای خوبی رو در کنار هم میگذرونن تا اینکه سر و کله زن سابق ساشا پیدا میشه و.....
یه عروسی. سفری به اسپانیا. خشمگینترین مرد روی کره زمین و سه روز وانمود کردن به چیزی که توی آسمونها دنبالش میگردی ای بهخشکی شانس. یا به عبارت دیگه، نقشهای که هرگز کار نمیکنه برای منِ فلک زده از همهجا رونده شده، در راه بود. شخصیت زن حرفبزن، حق بگیر و زبونشم تنده. چشم دیدار شخصیت مرد رو بخاطر مسائلی که بعدا میخونید نداره. تو سریخور نیست. شخصیت مردم که دیگه نگم بیشتر از این توضیح نمیدم خودتون بخونید.
همه میگن من دختر بدیم. تا حدی حق با اونهاست، من اجازه نمیدم قوانین جلوی راهم باشن و قطعن به فکر و نظر مردم اهمیت نمی دم. اما فکر میکنم وقتی با دشمن خوابیدم، از خط قرمز عبور کردم. به عنوان دختر مربی هاکی تیم برایر، اگر با بازیکن تیم رقیب باشم، خیانتکار محسوب میشم. و اینجاست که جیک کانلی وارد میشه. مهاجم مغرور و رو اعصاب تیم هاروارد که به طور ناجوانمردانه ای جذابه. سرنوشت هیچوقت عادل نبوده، من برای کارآموزیم به کمک کانلی احتیاج دارم و این پسر سکسی کار و برام سخت کرده. برای هر قرار ساختگی که در مقابل روسای کارآموزیم داریم اون ازم یک قرار واقعی می خواد. که یعنی این دختر بد، تو دردسر بزرگی افتاده. میدونم بیرون رفتن قایمکی با جیک کانلی پایان خوبی نداره. پدرم اگر بفهمه من رو میکشه و دوستهام ازم دوری می کنن. اما کار آینده ام در خطره.