دانلود رمان گرگاس [جلد ¹] pdf از حدیث
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: پلیسی، مافیایی، انتقامی، درام، عاشقانه
خلاصه رمان گرگاس [جلد ¹]
گرگاس؛ حاصل جفت گیری سگ و گرگ. حیواناتی که بخشی گرگ و بخشی سگ هستند، از سگ درنده تر و از گرگ شجاع ترند. هوش و ذکاوت سگ و نترسی و شجاعت گرگ رو دارن ولی به اندازه سگ ها دوست و وفادار نیستن. مهاجمن و نسبت به جانور های وحشیِ دیگه ژنشون قوی تر و وحشی تره. موجوداتی غیر قابل کنترلن. گرگاس ها خون گرگ رو از پنج جد نزدیک خودشون به ارث میبرن. ظاهرشون به شدت جذاب و کاریزماتیکه ولی رفتارشون به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست. گرگاس ها از انسان ها متنفرن و نسبت به انسان ها رفتار تهاجمی غیر متعارفی دارن. گرگاس با ذات سگ به انسان نزدیک میشه و با ذات گرگ به انسان حمله میکنه. این حیوانات وحشی وقتی گرسنگی بهشون فشار میاره و چیزی برای سیر کردن شکمشون ندارن به محل سکونت انسان ها نزدیک میشن. و هرکی برای اولین بار با یه گرگاس رو به رو شه آخرین باریه که با یه گرگاس رو به رو شده. گرگاس ها شبیه ما هستن نه؟
قسمتی از متن رمان گرگاس [جلد ¹]
کنار نیهان که به حالت قهر دور از همه نشسته بود و تو خودش جمع شده بود نشستم. سعی کردم در آغوش بکشمش که خودش رو بیشتر لوس کرد و ازم فاصله گرفت.
گونه ش رو بوسیدم و بر خلاف تمام تلاشهاش بغلش کردم. _نیهان کوچولو با مامانش قهر کرده؟ با حالت تخسی گفت: من با دنیز قهرم چرا نیومد تولدمون؟
مگه ما رو دوست نداره؟ خندهی آرومی کردم و گفتم: اولا که دنیز نه و خاله دنیز، مگه نگفتم بزرگتر ها رو نباید به اسم صدا بزنی؟
دوما کی گفته دنیز شما رو دوست نداره؟ فقط براش یه کاری پیش اومد گفت دیرتر میاد حالا پاشو بریم شمع تولدتو فوت کن که ویهان هم منتظر توئه.
مثل همیشه لجباز گفت: تا دنیز نیاد فوت نمیکنم. سعی کردم خندهم رو کنترل کنم. _اگه بلند شییییی و بیای پیش ویهان خیلی زود دنیز هم میاد، پاشییییو خوشگلم.
انگشت کوچیکه دست راستش رو جلو اورد و مظلومانه گفت: قول میدی اگه دنیز امشب نیومد من و فردا ببری پیشش؟
انگشتمو تو انگشتش قلاب کردم و گفتم: قول میدم. وقتی که خیالش راحت شد خودشو انداخت تو بغلم و گفت: بریم پیش داداشی. پیش بقیه که رسیدیم کیهان، نیهان رو از آغوشم بیرون کشید و بوس های رو گونهش زد.
_دختر خوشگلم آشتی کرد؟ نیهان سرشو با حالت بامزه ای تکون داد و زیر لب گفت: اوهوم. به محض اینکه رویا کیک تولد بچه ها رو گذاشت رو میز صدای زنگ در بلند شد. رو به دو قلو ها برگشتم و لبخند زدم: مثل اینکه خاله دنیزتون هم اومد.
به طرف در رفتم و همین که در رو باز کردم دنیز و چاتای همراه دو جعبهی بزرگ وارد شدن و همزمان با پا گذاشتنشون به داخل خونه دوقلو ها با هیجان و ذوق به طرف دنیز دوئیدن و خودشون رو تو بغلش جا کردن.
دنیز که حسابی دلتنگ بچه ها بود جعبه ی کادویی که به دست داشت رو به سمت من گرفت و دوقلو هارو محکم در آغوش کشید. کمی بعد نیهان از بغل دنیز بیرون اومد و به جعبه های تو دست من و چاتای نگاه کرد.