دانلود رمان زمستان ابدی pdf از کوثر شاهینی فر
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان زمستان ابدی
با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می کشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و جای دندوناش گز گز می کنن روی نرمی لبام ! … خندون میگم : دیوونه ! چشمک می زنه … مژه هاش بلنده … زیر نور این چراغ خواب جدید ، همین نور آبی رنگ ، روی صورتش سایه انداخته ، مژه هاشو میگم ! …
قسمتی از متن رمان زمستان ابدی
باید مدارا کنم … باید کنار بیام … اسم یسنا تو مغزم تکرار میشه … دست برمی دارم از تقلا … چشمام رو اشک پر میکنه … زل میزنم به چشماش … بدم میاد از نگاه کردن بهشون … اگه همه ش زیر سر پارسا باشه … پشت این کالبد جذاب ، جز کثافت چیزی نخوابیده …
لبخند پیروزی می زنه … احتمالا هیچوقت با خودش محاسبه نمیکنه این دختر چموش ، همون کسیه که قراره اونو زمین بزنه ! .. از ته دلم دعا میکنم کار پارسا نباشه …لبخند به لب کنارم قرار میگیره و حالا عملا همه به ما زل زدن و می تونم به جرات بگم کسی لام تا کام حرف نمیزنه … سر تا پای منو آنالیز می کنن …
نه چیز جذابی وجود داره ، نه چیزی که به چشم بیاد … تا چشم کار میکنه، میشه سادگی رو دید !پارسا هنوزم دستم رو تو پنجه ش قفل کرده …
میره سمت ساختمون .. با آرامش .. با اقتدار … رئیس بودن بهش میاد … اون اعتماد به نفسی که اون داره ، من ندارم !عملا داره منو راه میبره و تهش وارد ساختمون میشیم … حجوم نور زیاد و بوی سیگار و ادکلن … همهمه و موزیک بی کلامی که پخش میشه ! …گیجم … گنگ … با پارتی های چند سال پیش فرق داره …
اینجا یه مشت جنتلمن دور هم جمع شدن که هیچ رفتار زشت و وقیحی ندارن … اگه بخوام لباس های تا حد زیادی آزاد و باز اون ها رو ندیده بگیرم !
پریسا رو می بینم … توی اون لباس جذاب و کالباسی رنگش … یه پارچه ی لَخت و حریر … کمر برهنه و یقه ی بازش … نگاهم اول به شکمش خیره میشه … صاف ، بدون برآمدگی ! … بچه ش حتما ، هم اندازه ی بچه ی من …