دانلود رمان ایرسای وجودم pdf از معصومه نوروزی
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان ایرسای وجودم
داستان درباره دختری به نام سئویل است که نامزدش او را در روز عروسیاش ترک کرده و بعد از آن شب، نیش کلام اطرافیان، او را به یک آدم منزوی و گوشهگیر تبدیل کرده است. او دو سال است که از خانه بیرون نرفته و روزبهروز پژمردهتر میشود. توجه: (ایرسا در این رمان به معنی رنگینکمانه و ایرسای وجودم نیز رنگدهنده و امید دهنده تعبیر کردم.
قسمتی از متن رمان ایرسای وجودم
مادرم رو به پدرم کرد و با چشمانی که قطرات اشک به آن جلوه ی خاصی بخشیده بود لب زد: – نادر! هیستیریکوار جیغ کشیدم: – چیه؟ چرا بابا رو صدا میکنی؟ یادت رفته چیکار کردی با من؟ اگه یادت نمیاد بگو تا بگم چطوری نمک میپاشیدی رو زخمم.
پدرم با دیدن واکنش عصبی من، رو به مادرم کرد و گفت:– خانوم شما بیرون باش. – ولی نادر! – نمیبینی وضع این بچه رو؟ بیرون باش لطفا! مادرم با نگاهی پر از بغض و ناراحتی بیرون رفت و پدرم با نگرانی دستم را در میان دست خود گرفت.
– سئویل جان حالت خوبه؟! چشمانم را به معنی خوبم باز و بسته کردم. پدرم با نگرانی به سمت همان مرد نگاهی کرد و پرسید: – کاوه جان، میتونیم ببریمش؟
انگار با شنیدن اسم کاوه به یادآوردم این مرد چه کسی است! این مرد پسر دوست پدرم بود. کاوه صابری، همان پسر تخس که آخرینبار قبل رفتن به آمریکا او را دیده بودم. فکر کنم حدود هشت سال پیش!
– نه عموجان…باید باهاتون حرف بزنم، اینجوری نمیشه! پلک هایم داشتند دوباره روی هم میافتادند و خواب داشت وجودم را تسخیر میکرد. پدرم دوباره نگاه نگرانش را سمت من انداخت و وقتی دید چشم هایم دارند بسته میشوند رو به کاوه پرسید:
– حالش چطوره؟ تن صدای ضعیف کاوه را شنیدم: – سئویل باید دارو مصرف کنه، اینجوری نمیشه؛ باید بره پیش یه روانشناس! هر کی سئویل رو ببینه میفهمه این دختر افسردهست. عمو نادر چرا تا حالا پیش یه دکتر نبردینش؟
بعد آخرین کلمه ای که شنیدم، دوباره به خاطر داروییهای خواب آوری که حتماا به من تزریق کرده بودند اسیر خواب شدم و چشمانم دوباره بسته شدند.
وقتی دوباره چشم باز کردم، اینبار کسی در اتاق نبود و اتاق در تاریکی مطلق فرو رفته بود. چند دقیقه بعد، صدای پای کسی را شنیدم و بعد هم کاوه! همانطور که روپوش سفید خود را روی دستش انداخته بود، چند قدمی جلو آمد.