دانلود رمان تلاطم آبی یک رویا pdf از سحر مهدی زاده
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان تلاطم آبی یک رویا
دریای پرتلاطم زندگی دو آدم؛ اولی پسری که داغدیدهی گلی است که بخاطر اشتباه او پرپر شد و او فرصتی برای جبران اشتباهش نداشت. دیگری دختری بیپناه و زخم خورده از بازی روزگار که در یک نیمه شب بارانی، بخاطر یک اتفاق، بر دنیای پر انتقام پسری شیر صفت سقوط میکند. عشق برای این دو زندگی پلی میشود برای عبور از تلاطم بی وقفهی دریای حوادث تا رسیدن به رویای آبی آرامش.
قسمتی از متن رمان تلاطم آبی یک رویا
به سروش نگاه میکرد و سرعتش را کم تر میکرد که از او رد شود و کمی طعم جلو بودن را بچشد؛ دید که صورت سروش با نگرانی هر چه تمام تر به سمت او برگشت و او دیگر برای نگاه به سروش زمان تلف نکرد.
به روبرو که با کمتر از پنج متر فاصله کسی بود خیره شد و تا جایی که میتوانست پدال ترمز را فشرد. جاده در سکوت سختی فرو رفته بود و فقط صدای نفس های خود در گوشش میپیچید، در جای خود خشک شده بود و منگ به تصویر مقابلش خیره بود.
دختری با لباسی سفید که خاکی و خونی بود روی زمین بیهوش افتاده بود. صدای در ماشین سروش باعث به خود آمدنش شد و دستش به سمت دستگیره رفت؛ سروش پیاده شده و با چشمانی حیرت زده و ترسان به دخترک روی زمین خیره بود.
با قدم هایی نا مطمئن نزدیک شد، نگاهش زوم خونی که از کنار سر دخترک راه افتاده بود شد و احتمال مرگ دختر خوره شد و به جانش افتاد. نزدیک شد دستش را مقابل بینی دخترک برد تا از دم و بازدمش مطمئن شود. زیر لب خدا را شکر کرد که نفس میکشد “باید ببریمش بیمارستان” گفت، انگار که با خودش صحبت میکرد.
با این حرفش سروش به خود آمد به سمت ماشین رفت و او دست در زیر زانو و گردن دخترک انداخت و اورا به سوی ماشین برد. سروش در کمک راننده را باز کرده و صندلی را به حالت دراز متمایل کرده بود، دختر را قرار داده و خود با عجله سوار شد.
در لحظه آخر حرکت سروش را دید که با عجله سوار شده و پشت سرش آمد. پا روی پدال گاز فشرد و با تمام سرعت به سوی شهر راند، تک نگاهی به دختر کنار دستش انداخت و تازه لباس عروسش توجهش را جلب کرد…
او با ماشینش به یک عروس که الان باید در جشن باشد زده بود و نمیدانست حالش وخیم است یا نه. به پسری که اورا دوست دارد و امشب قرار بود عروسش بشود فکر کرد و غمش صد برابر شد.
کل راه دچار عذاب وجدان عمیقی بود تا به بیمارستان رسید، با عجله پیاده شد و دخترک را در بر گرفته به سوی اورژانس پا تند کرد. با عجله به سویش آمدند و او روی نزدیکترین تخت قرارش داد و عقب کشید.