دانلود رمان جاده بیراهه pdf از مهسا عادلی
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه، پلیسی
خلاصه رمان جاده بیراهه
دانیال سرگرد جوانی که در پی پرونده ی قتل سریالی متوجه خیانت زنش می شه و … میران و لینا …دختر و پسری که پنهانی صیغه ی هم شدند…میرانی که از خانواده طرد شده با یک پدر خلافکار آیا می تونه رابطش رو حفظ کنه؟ فربد و فرزامی که خیلی زود یتیم شدند …فربدی که پا تو راه اشتباهی می ذاره و فرزامی که بی خبر از همه جا پاش به یه رابطه ی مجازی باز می شه و … این داستان جمع شده ی هفت موضوع متفاوت هستش و در نهایت هفت داستان بهم متصل می شن…
قسمتی از متن رمان جاده بیراهه
هلیا مات نوشته های پسر چند بار پلک زد تا تاری دیدی که بر اثر اشک چشمانش به وجود امده بود از بین برود. دلش سوخت برای پسری که حتی یک بار هم از نزدیک ندیده بودش، حتی فکر به نبودن پدر و مادرش دخترک را تا مرز نابودی میبرد چه رسد به واقعیت پیوستنش ، خداروشکری را زیرلب راند و برای پسر تایپ کرد. ” خیلی متاسفم” با خواندن پیام غمگین گوشی را را روی تخت پرت کرد و در تاریکی اتاق خیره دیوار رو به رو شد. حس عجیبی بود صحبت با دختری که از او تنها یک اسم می دانست و یک سن .
دختری که وجودش جاذبه ی قوی داشت و از سر به سر گذاشتنش لذت می برد. با صدای فربد که او را به نام می خواند به سختی از روی تخت برخاست و از اتاق خارج شد، فهمیدن اینکه برای شام صدایش کرده کار زیاد سختی نبود. رو به روی فربد بی صدا روی صندلی نشست و کمی از املت درون ماهیتابه برای خود کشید و در سکوت شروع به خوردن کرد . با صدای فربد سر بلند کرد و مردمک هایش را به چشمان همرنگ خودش دوخت. -اون کیه که چند وقت مشغولش شدی؟
فرزام گوشه ی نان را کند. سر به زیر انداخت و در حالی که بی میل بود از بحث پیش آمده، زمزمه کرد: -کس خاصی نیست! فربد ابرو بالا داد و خیره ی برادر کوچکش شد که بی رمق جواب می داد. عصبی از حال او لقمه ای را که در دست داشت را روی میز پرت کرد و پر حرص غرید: -دقیقا چته؟به خاطر موضوع نمایشگاه ناراحتی؟ می خوای برم بزنم دهن اون نارفیق رو صاف کنم؟ فرزام نفس عمیقی کشید تا عصبانیتش را بر سر او آوار نکند .
ترجیح داد همان طور ساکت بماند لقمهی کوچکی را درون دهان گذاشت و به سکوت ادامه داد و در همان حال سرش را به علامت منفی تکان داد. فربد عصبی و خشمگین از این سکوت، ناگهان طغیان کرد . -میشه بگی چه مرگته ؟ فرزام نگاه پسر کرد و صدا بر سر انداخت:: -چهمه؟ یعنی تو نمیدونی چهمه؟ واقعا نمیدونی یا خودت رو زدی به خریت؟ شایدم منو ساده فرض کردی؟ کدومش فربد؟ درسته قلبم مشکل داره ولی مغزم که مشکل نداره، سالم…سالمه. فربد با تعجب از طوفآنی شدن برادرش لب زد…