دانلود رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه pdf از فریده رهنما
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه
“عسل” که برای ازدواج با نامزد انتخابی خانوادهاش عازم لندن است در هواپیما با جوانی به نام “دهناد” آشنا میشود که او را از ازدواج با مردی که قبلا ندیده منع میکند . عسل به محض رسیدن به فرودگاه و مشاهده مرد مسن و آبلهرویی که طبق مشخصات داده شده قبلی لباس پوشیده ، با این تصور که او همسر آیندهاش است روی پنهان میکند و با دهناد میگریزد و به پانسیون خواهر وی در لندن پناه میبرد . او در آنجا با ابهامات بسیاری درباره آن پانسیون و دهناد که اکنون به هم علاقهمند شدهاند روبهرو میشود …
قسمتی از متن رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه
غم هایم سنگین بود به روی سینه ام فشار می آورد. میساخت فکرم مشغول خیلی چیزها بود سفر حساب نشده و عجولانه
گریز شتابزده و اعتماد کورانه چه مغناطیسی در وجود این مرد بود که مرا جذب میکرد و باعت صدای باز و بسته شدن در آپارتمان را نشنیدم و نفهمیدم چه موقع از خانه با اتاقم رفتم روی تخت دراز کشیدم و بیآنکه خوابم ببرد و چشم هایم را بستم و نمیدانستم نتیجه صحبت مادرم با احترام خانم چه بود؟ بالاخره هومن همان مرد آبله روستیا استقبالم نیامده؟ یک نفر در خانه را باز و بسته کرد. صدا محو و محتاطانه بود ولی از پنجرهکه به بیرون نگریستم کسی را ندیدم.
دوباره در اطرافم سکوت و آرامشی که نشان میداد خانه خالی از اغیار است. شاید این فقط وهم و تصور بوده. نیم ساعتی گذشت تا پانسیون شلوغ شد اول صدای زنگدار و پرطنین مهرنوش را شندیم و کمی بعد صدای سایر ساکنین آنجا را. بقیه ساعات روز را چطور باید میگذراندم و همنطور شب هایم را به یاد روزهای خوش زندگیمان افتادم و با خودم گفتم آخر مگر خانه
خودمان چه عیبی داشت که حالا باید اینجا باشم؟” چشم هایم را که گشودم از تاریکی اتاقم فهمیدم که روز از میدان به در شده و شب فرا رسیده. از اتاق بیرون آمدم نازیلا درست مثل اینکه پشت در کمین کرده باشد روبرویم ظاهر شد.
منظورت خانوم سیلور است؟ زن خوبی است کاری به کار کسی ندارد و سرش به کار خودش گرم است برادرش زن ندارد، خیلی سعی کردم قاپش را بدزدم چون بدم نمی آید شوهر کنم در اینجا بمانم اما دم به تله .نمیدهد انگار از دماغ فیل افتاده. اصلا تحویلم نمیگرد مگر زیاد به اینجا می آید؟ – تقریبا هر روز فکر کنم دیشب هم اینجا بود تو او را دیدی؟ ان تا لندن بود. در هواپیما با هم آشنا شدیم و به راهنمایی او بود که به این پانسیون آمدم. جا شد و فنرهایش را به صدا در آورد و به صدای پر التهابی پرسید: ست کمتر دیدم با کسی بجوشد.