دانلود رمان مرد قانون مند و دختر قانون شکن pdf از کیانا بهمن زاد

دانلود رمان مرد قانون مند و دختر قانون شکن pdf از کیانا بهمن زاد

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF

موضوع رمان: طنز، عاشقانه، کلکلی، هیجانی

خلاصه رمان مرد قانون مند و دختر قانون شکن

درباره چند دختروپسره که هرکدوم به شیوه هاي عجیبی مقابل هم قرار میگیرن و با اتفاقات و ماجراهاي جالب و زيادي روبه رو میشن رمانی پر از عشق، خیانت، پنهون کاری، عشق هاي اشتباهی لجبازی و شیطنت و ماجراهای غیرقابل پيش‌بيني و تصور…

قسمتی از متن رمان مرد قانون مند و دختر قانون شکن

هاکان یه قدم برداشت که باعث شد من یه قدم عقب برم ابرویی بالا داد لبخند خبیثی زدو جلو اومد منم لبخند بدجنسی به روش زدمو عقب رفتم همونطور که عقب عقبکی راه میرفتم باهاشم حرف میزدم اونم بی خیال با یه لبخند کوتاه روی لبش بهم نگاه میکرد _میگم یه لحظه خارج از کنترل شما یه اتفاقی بیفته شمام هیچ تقصیری ندارید بعدش ماجرا همینجوری ادامه پیدا کرد زندگیتون قروقاطی شد و جوری هم هست که نمیتونید در بیاین یکهو هاکان بازومو گرفت به پشت سرم برگشتم متوجه دوچرخه ای که به واسطه کمکی هاش پشت سرم بودو پسربچه ای هم کنارش ایستاده بودو داشت بستنی میخورد.

شدم رومو ازش گرفتم هاکان مچمو ول کرد و باز راه افتادیم دستمو توی هوا تکون دادمو به عقب عقب راه رفتن ادامه دادم _خب اون موقع چی کار میکنین؟ هاکان_میخوایی بیا کنار دستم یه کار دستمون میدی _نه نگران نباشید شما هستید حواستون بهم هست دیگه هاکان ابرویی بالا دادو لبخندی زدذ هاکان_تا این حد اعتماد اری؟ _از زیر جواب دادن به سوالم در نرید زودباشید جواب سوالمو بده؟ هاکان_اول منتظر میشم..به وضعیت خودم یه نگاهی میندازم آخرشو میبینم و براساس اون تصمیم میگرم بعد حرکت میکنم.

لبخندی به روش زدم رومو ازش گرفتمو کنارش راه رفتم _منطقیه هاکان شونه ای بالا انداخت بعضی وقتا عین کاردو پنیر بودیم بعضی وقتام اینطوری گرم و صمیمی دیوونه بودیم والا _بدون کت هم خوشتیپ هستید به سمتم برگشت بعد به لباس مردونه آبی پررنگی که تنش بود نگاه کرد هاکان_کت که تنم نیست انگار یه چیزی کم دارم _عادت کردین به خاطرهمینه اینطوری هم خوشتیپ هستید هاکان_حالا که تو ازم تعریف کردی بذار منم ازت تعریف کنم..این لباس بهت میاد اینکه چتری هاتو بالا زدی صورتت واقعا تغییر کرده _بهم میاد؟ هاکان به سمتم برگشت یه نگاه بهم کرد بعد گفت: هاکان_اره بهت میاد

لبخندی زدم یه حس خوبی بهم دست داده بود یه شوق خاص یه هیجانی که نمیدونستم واقعا دلیلش حرفای هاکان بود یا تعریفای یه مرد سخت گیرو مغرور از خودم هرچی که بود برام خیلی قشنگ بود هاکان_پایه ای بریم یه دور بزنیم؟ خبیث بهش نگاه کردم _غیرمستقیم دارید پیشنهاد میدید بریم لات بازی؟ هاکان خنده باصدایی کرد دستمو گرفتو به سمت ماشینش دوید هاکان_ببین حرف منو کجا کشوند کسی از دهنت نشنوه میرم زیر سوال _نگران نباشید بگمم کسی باور نمیکنه اینطوری خودم میرم زیر سوال هاکان خندید به ماشین که رسید ریموتو زد سریع سوار شد منم سوار شدم.