دانلود رمان برادرزاده در پاریس pdf از ماه راد
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان برادرزاده در پاریس
میخوام داستانی رو براتون بازگو کنم که حکایت اقوام نزدیک و داره میگه!
عمو و برادرزاده! برادرزادهای پر از شیطنت که اونقدر تو غم و غصهها حضور داشته که روی شیطنتهاش لایهای گرد و غبار نشسته. اون قراره نجات پیدا کنه؛ اون قراره خوشبخت بشه ولی…
قسمتی از متن رمان برادرزاده در پاریس
هدیه «چشمی» گفت و تماس رو جواب داد. صدای پسری اومد که با شوق داشت حرف میزد. – به! آقا مانی. کجاهایی تو پسر؟ مانی لبخند گشادی زد و درحالیکه داشت ماشین رو پارک میکرد، گفت: – بذاری حرف بزنم میگم! من بیرونم، الان رسیدم دم خونه. چهطور مگه؟ صدایی از اونطرف بلند نشد! – هوی؟ حسین کجایی؟ تماس قطع شد! مانی مشکوک نگاهی به گوشیش انداخت و با بالا انداختن شونههاش، به عقب برگشت و من رو نگاه کرد. لبخندی زد و گفت:
– ُخب، قصد نداری پیاده بشی؟ – چرا، فقط این پسره چرا یهو قطع کرد؟ مانی ابرویی بالا انداخت. به فکرم اومد منظور حرفم رو بد برداشت کرده مانی: ُخب، به تو چه که قطع کرد؟ مهدیه: عه مانی بیادب! یعنی چی این حرفها؟! – اولاً من که اون پسر رو نمیشناسم! دوماً فقط یه سوال پرسیدم ها! سوماً… .
مانی: سوماً رو من میگم. تا وقتی به یکی تعهد داری، حق نداری حرف از یه پسر دیگه بزنی؛ فهمیدی یا بیشتر توضیح بدم؟ – ببین، من هیچ تعهدی به هیچ بنی بشری ندارم! تو چی؟ فهمیدی یا لازمه بیشتر توضیح بدم؟ مانی: د خودت رو زدی به نفهمی! امیرعلی کجای کاره؟ – امیر فقط و فقط یه عمو بود که دیگه اونم نیست! الان هم ول کن بذار برم. مهدیه: ا! مهسا جان، حالا این خره یه چیزی میگه، هوای دوستش رو داره من هم پشت تو هستم؛ نمیذارم الان جایی بری. بیاین داخل بریم. زشته اینجور تو کوچه بحث میکنید!
هوفی کشیدم و باشه گویان از در داخل رفتم. خونهی شیکی بود، ویلایی و جمع و جور! حیاط کوچیکی داشت که باغچههای اطرافش پر از گل بود و زمین وسط، خالی و سنگفرش شده بود. ساختمان اصلی ته حیاط ساخته شده بود و نمای رومی کرم_قهوهای رو شامل شده بود. از مدل کوچیک و جمع و جورش، خیلی خوشم اومد؛ یهجور آدم محو سکوت و مدل اونجا میشد! مهدیه به کنارم اومد و با هم داخل خونه رفتیم. به جرأت میتونم بگم، داخلش خیره کننده تر بود.
میخوام داستانی رو براتون بازگو کنم که حکایت اقوام نزدیک و داره میگه!
عمو و برادرزاده! برادرزادهای پر از شیطنت که اونقدر تو غم و غصهها حضور داشته که روی شیطنتهاش لایهای گرد و غبار نشسته. اون قراره نجات پیدا کنه؛ اون قراره خوشبخت بشه ولی...