دانلود رمان فابل (جلد اول) pdf از آدریان یانگ
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی، فانتزی
خلاصه رمان فابل (جلد اول)
من ” فابل ” هستم. پدرم قوانین دریانوردی رو زیر پاش گذاشته بود و عاشق غواص کشتی خودش شده بود،عاشق مادرم. توی دریانوردی و تجارت روی آب باید عشق رو بیرون کشتی بذاری و بعد سوار بشی ولی پدرم “سینت” عاشق مادرم شد و بعد از به دنیا اومدن من توی کشتی زندگی میکردیم… همون کشتی ایی که وقتی فقط ۱۴ سالم بود تو طوفان غرق شد و مادرم رو ازم گرفت …
قسمتی از متن رمان فابل (جلد اول)
ن خودم را از روی نرده بلند کردم و بقیه قبلاً روی عرشه جمع شده بودند و به صورت دایره ای جلوی سکان ایستاده بودند. دکل های برهنه مانند اسکلت ها بر فراز ما می چرخیدند و تا زمانی که ناپدید میشدند تا تاریکی بالا میرفتند، بوم پاره شده اکنون در بدنه دراز کشیده بود. وست به عرشه خیره شد در حالی که جایی در کنار ویلا پیدا کردم، تنش در نحوه ایستادن او نمایان بود. او موافقت کرده بود اما از این موضوع راضی نبود و این بیشتر از آن چیزی که می خواستم اعتراف کنم مرا زخمی کرد. در این مورد مطمئنی لایروبی؟ وقتی ویل به من خم شد بازوی ویلا را به بازویم فشار داد. به وست نگاه کردم و فقط برای یک لحظه او با چشمانم روبرو شد. من مطمئن هستم.
و من بودم فقط این نبود که جای دیگری برای رفتن من وجود نداشت این بود که از همان شب اول که در بانوج خالی زیر عرشه خوابیده بودم به نظر میرسید جایی برای من اینجا بود. اگر این حتی اگر وست من را در خدمه نمیخواست میتوانستم با آن پنج نفر راه خودم را باز کنم میتونستم بهشون اعتماد کنم و همین کافی بود این بیش از حد کافی بود. آستر کلاه پشمی را از سرش بیرون کشید و اجازه داد موهای بسته نشده اش بریزد روی شانه اش و آن را وارونه در وسط دایره نگه داشت. وقتی به گلویم خیره شدم توده ای در گلویم بلند شد. ویلا یک مس از کمربندش برداشت من میگویم که اجازه دادیم این خدمه لایروبی جوالی بیهوده برای گل همیشه بهار باشد.»
سکه را به هوا پرتاب کرد و در حالی که می چرخید در مقابل نور فانوس تابید و در کلاه آستر فرود آمد. حتی اگر او یک طلسم شانس بد باشد . من مشکلی ندارم پاج مسی را بین انگشتانش فرو کرد و بعد از انگشت ویلا به داخل آن شلیک کرد. آستر دنبالم آمد و چشمکی به من زد. من هم همینطور. همیش از جلیقه اش مسی درآورد و به من نگاه کرد. تردید نبود. روی صورتش پنهان شده دختر سنت در جوال چه می کرد؟ روی پاهایم جابجا شدم دستانم در جیب های ژاکتم سر خوردند. “چی؟” اگر قرار است به شما اعتماد کنیم میخواهم داستان را بدانم چطور شد که به جوال رسیدی؟ ما نیازی به دانستن نداریم وست به همیش نگاه هشدار داد.
من " فابل " هستم. پدرم قوانین دریانوردی رو زیر پاش گذاشته بود و عاشق غواص کشتی خودش شده بود،عاشق مادرم. توی دریانوردی و تجارت روی آب باید عشق رو بیرون کشتی بذاری و بعد سوار بشی ولی پدرم "سینت" عاشق مادرم شد و بعد از به دنیا اومدن من توی کشتی زندگی میکردیم… همون کشتی ایی که وقتی فقط ۱۴ سالم بود تو طوفان غرق شد و مادرم رو ازم گرفت …