دانلود رمان انتهاج pdf از بنفشه و رعنا
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه، طنز، جتماعی، خانوادگی، رئال
خلاصه رمان انتهاج
این رمان با پایان خوش برگرفته از واقعیت هست. نیکو ، دختری که تو سن کم با پسر خاله ی دوستش که یه دندونپزشک سرشناس هست آشنا میشه و بخاطر علاقه ی طرف مقابل و پدر و مادرش به این مرد خیلی زود این آشنایی به ازدواج ختم میشه اما ازدواجی که تازه شروع طوفان هاست… نیکو بحاطر نقد های مداوم همسرش، هر روز و هر شب تلاش میکنه تا بهتر باشه اما درست زمانی که فکر میکنه به نقطه خوبی رسیده، همسرش رو با دوست صمیمی خودش رو تختخواب پیدا میکنه و باور هاش زیر و رو میشه، حالا دیگه نیکو نمیخواد یه بازنده باشه، هرچقدر هم این مسیر سخت باشه…
قسمتی از متن رمان انتهاج
چشم گفتم و بلند شدم. خودم رو مرتب کردم. یه مانتو کوتاه مشکی با شلوار مشکی تنم بود. شالم سفید بود به رنگ کتونیم.
موهام رو مرتب کردم و نشستم رو همون صندلی که رهام گفت
رهام رفت بیرون و پیام با لبخند برگشت تو.
نگاهم کرد و گفت
– ایول چه خوب شد. ورم لبت هم خوابید! دیدی الکی گریه میکردی!
لبخند زدم که رهام اومد تو و گفت
– گریه!؟ گریه هم کردی!؟
شرمنده شدم و با خجالت گفتم
– آخه اولش خیلی ترسیدم.
رهام خندید و یه برگه و خودکار به سمتم گرفت و گفت
– پر کن بذار رو میز من. بعد میتونید برید.
باز گفتم چشم و پیام هم ازش تشکر کرد .
برگه اطلاعات تشکیل پرونده بود.
تاریخ تولد، شماره تماس، آدرس منزل، فقط یه نام پدر و شماره تماس پدر هم با خودکار به برگه اضافه شده بود.
من همه رو پر کردم و گذاشتم رو میز دکتر و با پیام رفتیم بیرون. رهام در حال صحبت با منشی و مریض بود. آروم ایستادم تا حرفشون تموم شه . رهام نگاهم کرد
مجدد تشکر کردم و گفت
– کاری مونده!؟
با خجالت گفتم.
– هنوز حساب نکردیم.
کارت بانکیم همراهم بود و توش انقدر داشتم که بتونم حساب کنم
اما رهام خندید و گفت
– حساب شده! به خانواده سلام برسونید.
به پیام نگاه کردم که دست هاش رو به علامت تسلیم برد بالا و گفت:
– من کاری نکردم.
رهام خندید و گفت
– برید بچه ها! یکی دو هفته دیگه فقط بیا چک کنم ترک بر نداره.
باز اصرار کردم اما بی فایده بود. تشکر کردم و رفتیم. پیام منو رسوند خونمون و من رفتم تو. لبم زخم بود گفتم یه وسیله خورد بهم و بابا کلی غر زد که نباید دیگه این جور جاهارو بری.
مامان هم موافق بود میگفت ازدواج کردی با شوهرت هر جا خواستی برو!
خواهر بزرگم نسرین، وقتی من به دنیا اومدم ازدواج کرده بود! پسرش از من ۳ سال کوچیکتره. خواهر وسطم نگار هم من ۴ سالم بود ازدواج کرد. تو ۲۲ سالگی!