دانلود رمان بی صدایی pdf از ریچل مید
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: فانتزی، عاشقانه، معاصر
خلاصه رمان بی صدایی
در کتاب بیصدایی یکی از پرفروشترینهای نیویورک تایمز به قلم ریچل مید، با دختر شجاع و فداکاری آشنا میشوید که با سلاح صدا، به جنگ تهدیدات بزرگی علیه دهکدهاش میرود. این اثر فانتزی و هیجانی مضامینی همچون عشق، فداکاری و شجاعت را با چاشنی داستانهای افسانهای و اسطورهها به زیبایی به تصویر میکشد.
قسمتی از متن رمان بی صدایی
اما صداهای جدیدی از بیرون به گوشم میرسد و باعث میشود از خواب بیدار شوم؛ صداهایی که بهطور همزمان، بارها و بارها با فرکانسی ثابت تکرار میشوند. توی جایم مینشینم و تلاش میکنم دنبال منبع صداها بگردم. اولین روشناییهای صبحِ زود از آنطرف پنجره به درون اتاق نفوذ کرده و آسمان خاکستریرنگ بیرون جوابم را میدهد! این صداها، صدای قطرههای باران است که به بدنهٔ ساختمان برخورد میکند.
وقتی یادِ وظایف امروز صبحم میافتم، دلم شور میزند. دلم میخواهد بروم ژانگجینگ را ببینم. نبودِ او مثل زخمی است که انگار هیچوقت خوب نمیشود؛ اما از دیدن او درحالِ انجام وظایف جدیدش هم حسابی میترسم. هر کار و وظیفهای هم که برای او تعیین کرده باشند، احتمالاً به شکلی است که دور از چشم من باشد.
***
بقیهی روز را سرِ پُستم برمیگردم و تا پایان ساعتِ کار معدنچیها، همانجا میمانم و به وظایفم عمل میکنم. بعد هم همراهِ یادداشتهایی که برداشتهام، به مدرسه برمیگردم تا نقاشیشان کنم. از نگاه هر کسی که من را از بیرون تماشا کند، همانطوری هستم که همیشه به نظر میرسم؛ اما از درون، همهچیز در من تغییر کرده است! همهی دنیایم عوض شده و نمیدانم چطور باید با اینهمه تغییرِ جدید کنار بیایم.
خواهرم دیگر کنارم نیست؛ و تازه میفهمم که تاحالا چقدر بودنش را همیشگی میدانستم. حالا هر کاری که میکنم، بدون او به نظرم ناقص است؛ موقع خوردن شام، شاگرد دیگری سرِ جای همیشگی ژانگجینگ در کنارم مینشیند و توی اتاقمان، تختش هنوز خالی و بدون ملافه است؛ اما در یک جا نبودش را بیشتر از جاهای دیگر حس میکنم: در اتاقِ کار.
وقتیکه مثل هر روز سعی میکنم وظیفهام را به بهترین شکل ممکن انجام بدهم و مشاهداتم را نقاشی کنم، یکهو به خودم میآیم و میبینم که ایستادهام و به جای همیشگی او خیره ماندهام. هربار که غیبتش را میبینم، همهی وجودم پر از درد میشود. بنابراین، وقتیکه استادها سر میرسند و به ما خبر میدهند که امروز میتوانیم کار عصرانهمان را زودتر تمام کنیم، خیالم راحت میشود…