دانلود رمان نوای رویای pdf از حنانه نوری
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی
خلاصه رمان نوای رویای
آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش را تصاحب میکند.
قسمتی از متن رمان نوای رویای
همان طور که کیف مخصوص سازش را روی دوشش جا به جا می کرد وارد آموزشگاه شد از همان دیشب تا حالا هیجان زده بود … از پله ها بالا رفت و نگاهی به دیوار های کاغذ دیواری شده اش انداخت. قدم به سمت منشی گذاشت که سرش را بالا آورد : –سلام من ماهسان افشار هستم فکر کنم باید اطلاع داشته باشید امروز قرار بود بیام … منشی لبخندی تحویلش داد و ادامه حرف را گرفت : –آها بله رزومه تون مورد قبول بود دیروز هم اطلاع دادیم که امروز اولین روز کاریتونه تا برنامتون رو بهتون بدم امروز یه کلاس دارید اول سالن اتاق شش ممنون زیرلبی ای زمزمه کرد و سمت راهرو رفت.
اتاق شش را باز کرد اما با دیدن صحنه رو به رویش متعجب خیره شد … [ماهسان: ] به دوتا دختری نگاه کردم که داشتن تمرین ویولن می کردن ،اما بیشتر شبیه به کشتی گرفتن بودتاتمرین ویولون! نگامو برگردونم که یک پسر دیگه دیدم طوری ویولونش رو گرفته انگار گیتارمیزنه. یک دفعه یه صدای نکره بلند شد : –اینجا گودبای پارتی ِجعفره گوهی بقیشو تو بگو –اسمم گوهر ِبی ادب بی تربیت به دختر ِموبور نگاه کردم که با صداش همهمون رو متعجب کرده بود.
یک دفعه گفتم: –دوستان سلام همه با تعجب نگاهم کردن که گفتم: –خب سلام من ماهسان افشار هستم استاد جدیدتون … یکی از پسرا داد زد: –واقعا استاد جدیدید؟ –بله به دختر چشم آهوی روبه رو چشم دوختم که داد زد: –تا باشه از این استادا لبخندی زدم و با آموزش نت ها شروع کردم. کلاس که تموم شد، خسته نباشیدی به اون بلاهای جون گفتم و از آموزشگاه خارج شدم.
اما به محض این که سمت خیابون رفتم چشمم به مرد اون طرف خیابون افتاد، چرا این مرد مشکی پوش انقدر برام آشنا بود؟ مرد دو دقیقه ای بهم رسید. یک دفعه یادم اومد این مرد همون مردی بود که همیشه می اومد و اجرامون رو می دید. حتی تو آموزشگاه هم اون رو دیده بودم، مرد رو به روم ایستاد لبخند کم رنگی زد و محکم گفت.