دانلود رمان استاد مسیحی pdf از زهرا علیپور
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان استاد مسیحی
رمان دانشجوی چادری باحیا و استاد بی قید و بند! مسیح، استاد دانشگاه و رئیس شرکت مد و لباس با دانشجوی دختر چادری خود دچار چالش ها و رقابت های جذاب و هیجانی می شود که اخر سر، راه این دانشجو به شرکت استادش باز شده و ماجراهایی که چاشنی طنز و عاشقانه در پی دارد..
قسمتی از متن رمان استاد مسیحی
با صدای اجازه بابا از پدر ،مریم علی همراه مریم به تنها اتاق خانه می روند. آن ها می روند اما من همچنان درگیر حرفی که مریم زده بود میشوم. یعنی هنوز هم چنین انسان هایی هستند؟
افسوس می خورم گاهی اوقات چه قدر فکر میکردم دارم درست عمل میکنم اما وقتی امثال مریم را می بینم میبینم چه قدر عقب هستم حقا که چه انتخابی کرده بود، برادرم
با خستگی وارد خانه می شوم نگاهی به ساعت میاندازم. شب از نیمه گذشته بود. مامان و بابا با ذوق وارد خانه می شوند.
وای خدایا شکرت..
لبخند میزنم امشب شب زیبای خانواده ما بود برادر دست گلم داماد شده بود! بابا با خستگی روی مبل می نشیند. تو عمرم انقدر کل نکشیدم..
با خنده شانه هایش را ماساژ میدهم -بابایی… – جانم؟ من کل کشیدم یا شما.. میخندد. خیلی خب کف که زدم. مامان لباس هایش را عوض کرده و پیش ما برمیگردد.
سر چی دعوا میکنید؟ گونه بابا را میبوسم. – مگه من و بابایی دعوا میکنیم آخه؟ مامان پشت چشم نازک میکند. صد دفعه گفتم شوهر منو نبوس.. اخم میکنم. بابای خودمه.
بابا میخندد و سمت مامان میرود و لپش را محکم میبوسد. – من فعلا شوهر خانومم قهر میکنم. باشه بابایی من رفتم..
بابا با خنده چشم و ابرویی بالا میاندازد که میخندم
و تنهایشان میگذارم با اینکه این همه سال از زندگی شان میگذشت اما هر روز بهتر از دیروز می شدند. احترام و اقتداری که مامان به بابا میبخشید و محبتی که بابا حواله مامان می کرد راز موفقیت زندگی شان بود!
کلافه گوشی همراهم را برداشته و مردد به ساعت خیره میشوم. یعنی باید می گفتم؟ بغض میکنم تا کی میخواستم این مسئله را از نرگس پنهان کنم؟ نمیدانم کی قرار بود برگردد ایران کاش..کاش بتوانم زودتر به او بگویم.