دانلود رمان دچار pdf از مهرناز ابهام
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
خلاصه رمان دچار
تا به حال برایتان پیش آمده که در ترافیک، با رانندهی ماشین جلویی، در آینهی بغل ماشینش چشم در چشم شوید؟ قصهی من و او از یک چراغ قرمز و یک نگاه تصادفی در آینهاش شروع شد و به جاهایی رسید که نمیدانم او دچار شد یا من….
قسمتی از متن رمان دچار
سوار ماشین یکی از همان مردان میشویم و سمت فرودگاه میرویم. بار قرار است با هواپیما به تهران منتقل شود. از صندلی جلو پوشه ای به من میدهد و گزارش کار و تمام حساب و کتاب ها در آن نوشته شده.
_نگاهی به اینا بنداز یاد بگیر، ممکنه یه روزی تنها بفرستمت برای ترخیص از دستش میگیرم و به شوخیاش میخندم. وقتی کامیون ها روی صفحه مخصوص بار هواپیما تخلیه میشوند،
ده ها کارتن بزرگ لوازم آرایش که با پلاستیک های ضخیم بسته بندی شده اند میبینم. عماد کارهای روتین تحویل بار به هواپیما را انجام میدهد و وقتی کنار من میایستد عینک آفتابی ری بن خلبانیاش را درمیآورد و میگوید
_بالاخره تموم شد، بریم نهار را در همان رستوران ساحلی میخوریم و به هتل برمیگردیم. عماد به اتاقش رفته، ولی من در آلاچیقی، روی مبل بسیار نرم و راحتی مینشینم
و به استخر روبه رو و پسر بچه هایی که در آن گرما از آببازی لذت میبرند نگاه میکنم. درختان نخل و گیاهان محوطه زیبا هستند. درسا تصویری زنگ میزند و دور و بر را نشانش میدهم.
هر چند او قبلا با خانواده اش به بندرعباس و قشم سفر کرده و اینجاها را دیده. مثل من نیست که برای اولین بار با عماد از تهران خارج شده ام._به به جای من خالی. جناب رئیس نیستن؟
_نه تو اتاقشه_مواظب باش یه وقت به بهونه ی چیزی صدات نکنه ها تو اتاقش شوخی میکند و به حرفش میخندم. _همچین آدمی نیست بیچاره. رسیدم زنگ میزنم بهت
_باشه عزیزم مواظب خودت باش به منظره ی دریا در دوردست خیره ام که مبل تکانی خورده و فرو میرود. عماد است که کنارم نشسته و در واقع روی مبل لش کرده.
آخخخ عجب مبلیه. ببریمش تهران به لحن گربه مانندش میخندم و میگویم _از کجا فهمیدین اینجام؟ _از مسئول پذیرش پرسیدم اون خانم چشم آبی رو ندیدین؟
گفت اینجایی پیرهن کنفی نازک سفید و شلوار سفیدی از همان جنس پوشیده و دکمه های بالای پیرهنش حسابی باز است. نگاه همه دخترهای هتل در این دو روز رویش بوده ولی ندیده ام او کسی را نگاه کند یا نزدیکش شود.