دانلود رمان چشات سگ داره pdf از مسیحه زادخو
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
خلاصه رمان چشات سگ داره
یوسف خواننده ای که بر حسب اتفاق با دختری اشنا میشه دختری زیبا به نام رز که دختر حاج نصرت مردی بنام و تاجر بازاری با عقاید کاملا متفاوت یوسف به رز ابراز علاقه میکنه اما رز ….
قسمتی از متن رمان چشات سگ داره
ماه ها پشت سرم هم گذشت نه دیگه پیام داد نه زنگ زد سر کلاس هم عادی معمولی عین دانشجوهای دیگه باهام بر خورد میکرد …. منم دفتر چرمیم حرفامو مینوشتم حرفایی که این روزا رو دلم سنگینی میکرد… هوا سرد و بارونی بود دیر وقت بود و رو به تاریکی دم در دانشگاه ایستاده بودم خیس خیس شده بودم هر چی منتظر احسان شدم خبری نبود. خیلی اعصابم خورد شده بود، خیابونا هم خلوت گوشیمو در آوردم شمارشو گرفتم که گفت متاسفانه ماشینش پنچر شده و گیر افتاده و باید تاکسی بگیرم و برم خونه …. زیر بارون ایستاده بودم چترم نداشتم، هوا هم ناریک شده بود یکم ترسیده بودم ماشین ها چنان با سرعت رد میشدن که هر چی آب بارون تو خیابون بود پرتاپ میشد به شدت سمتم دقایقی طولانی زیر شلاق بارون بودم که ماشینی با سرعت رد شد، کمی جلوتر ترمز گرفت و عقب عقب برگشت …
زیر با رون نمیشد چیزی رو تشخیص داد …… چشمام زیر بارون که جایی رو نمیدد درست… که با بوق های ممتد ماشین مواجه شدم … محل ندادم و قدمی خیابون رو عقب رفتم که صدای آشنایی پیچید تو رعد وبرق بارون….. رز بيا بالا درست نمیشد نگاه کنم داشتم از سرما یخ میزدم که گفتم: احتیاجی نیست ، ماشین میگیرم. شیشه رو داده بود پاین سرشو از شیشه بیرون داد و گفت: خیس خیس شدی ، سوار شو لطفا و در رو باز کرد و ادامه داد. فک کن دوستتم ،،، میرسونمت … به کلمه هم حرف نمیزنم، مردد بودم که سوار شم و داشتم یخ میزدم و دلو به دریازدم وقبل سوار شدن چادرمو از سرم در آوردم که خیس خیس شده بود. چادرو از دستم گرفت و انداخت صندلی عقب و سریع سوار شدم و در رو بستم میلرزیدم از سرما لباسای تنم هم خیس بود مقنعه ام که دیگه آب ازش میچکید با لبخند در حال زیاد کردن بخاری گفت: سردته، حرکت کردیم، اوف یخ زدم.
کلاست کی تموم شد؟ نیم ساعتی میشه … احسان ماشینش پنچر شده موندم زیر بارون – عجب بارونیم هست. بارون رو اصلا دوست ندارم با لبخند گفت به خاطر چادرت؟ آره خیلی اذیت میشم مدتيه منو نمیبینی راحتی آره؟ بعد چند لحظه سکوت گفت: خودت خواستی و گرنه من دلم برات لک زده … میخوام راحت باشی ناراحتت نکنم، آویزونت بشم؟ نفسمو فقط بیرون دادم کمی گرم تر شدم که ادامه داد اما به همین خیال باش خانوم کوچولو من ازت دست نمیکشم، دیروز پیش بابات بودم، لب تر کردم و گفتم: درسته کاش فقط بابام، عمه هم خوب هوای تو رو داره. بازم به معرفت عمه، خواستم مدتی تنهات بذارم که بهتر و راحتر بهم فک کنی با خون سردی گفتم: دیدی که نبودت حالمو بد نکرد هیچ افکارم و نظرم نسبت بهت عوض نشده نفسشو بیرون داد و گفت تو تظاهر میکنی من حاضرم قسم بخورم تو دوسم داری.
یوسف خواننده ای که بر حسب اتفاق با دختری اشنا میشه دختری زیبا به نام رز که دختر حاج نصرت مردی بنام و تاجر بازاری با عقاید کاملا متفاوت یوسف به رز ابراز علاقه میکنه اما رز ....