دانلود رمان غم و عشق pdf از ستاره صولتی
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان غم و عشق
رادا دختری از دیار درد وغم ، فرزندی نا خواسته… دختری که در اوج کودکی طعم تنهایی ودرد رو می چشه وبا پدر بزرگ ونا مادری پدرش زندگی میکنه …
رادا فاقد هر نوع احساس ودوست داشتنه دختری سرد وبی تفاوت دختری با حسرت کودکی … با ازدواج سارا خواهر رادا با پسری به نام بنیامین شایسته ، پای رادا نا خواسته به خانواده ی شایسته باز میشه واونجا طعم محبت و دوست داشته شدن رو می چشه ، با اومدن آوید شایسته پسر از فرنگ برگشته ی خاندان شایسته با همه ی شایعه ها ونقطه های مبهم در زندگیش همه ی معادلات رادا برای اینده اش یک باره از هم میپاشه و …
قسمتی از متن رمان غم و عشق
پدربزرگ از جا بلند شد تا منير جونو صدا كنه… از لحن خشك پدربزرگ هيچوقت ناراحت نميشدم چون ميدونستم اندازه ي نك انگشت هم شده دوستم داره وگرنه بعداز مرگ مادرجون منو ديگه نگه نميداشت و اينكه حتي حاضر نبود بيشتر از پنج ساعت بقيه بچه هاي فاميل رو تحمل كنه ولي من شانزده سال بود كه اونجا بودم به جز يازده ماهي كه مامانم بهم شيرميداد و مجبوري منو پيش خودشون نگه داشته بودن… همه باهم سوار ماشين شديم و راه افتاديم…و
قتي وارد خونه شديم همه به احترام پدربزرگ بلند شدن و سلام دادن اول پدر بزرگ وارد شد بعد منيرجون اخرسر هم من وقتي به بابا رسيدم سري تكان داد يعني سلام و بعد هم نشست عادت داشتم به بي محبتيش به سارا كه سلام دادم با اخم مصنوعي گفت: -به به دوشيزه چه عجب ما شمارو زيارت كرديم. لبخند خسته اي زدم و فقط سرم روتكون دادم از تيكه هاي سارا واقعا خسته بودم. خيلي ضايع بود كه از بودنم اصلا راضي نيست آراد روي مبل لم داده بود به اونم سلام دادم، اين ديگه بدتر از بقيه بود حتي نگاهمم نميكرد همون طور كه سرش پايين بود فقط كله تكون داد، برام مثل غريبه ها بود حتي احساس نمي كردم بهش محرمم.
يادمه هفت سالم بود همه خونه ي پدر بزرگ براي سال تحويل جمع بوديم سال كه تحويل شد همه بلند شدن و همديگه رو بوسيدن منم ذوق كردم وهمه رو بوسيدم و همه هم به اجبار منو ميبوسيدن اينو از بوساي روي هواشون ميفهميدم به آراد كه رسيدم بوسش كردم سريع پرتم كرد اون ور و با لحن بدي گفت:اه اه حالم بهم خورد نميشه تو ابراز احساسات نكني … و بعدهم گونه اش رو ب ادست پاك كرد، قلبم لرزيد با اون بچگيم فهميدم يه چيزي توم شكست بعدها فهميدم غرورم بود همه ي بچه هاي فاميل ريز ريز بهم ميخنديدن نزديك بود اشكم دربياد كه مادر جون سريع اومد وبغلم كرد و…
رادا دختری از دیار درد وغم ، فرزندی نا خواسته… دختری که در اوج کودکی طعم تنهایی ودرد رو می چشه وبا پدر بزرگ ونا مادری پدرش زندگی میکنه …
رادا فاقد هر نوع احساس ودوست داشتنه دختری سرد وبی تفاوت دختری با حسرت کودکی … با ازدواج سارا خواهر رادا با پسری به نام بنیامین شایسته ، پای رادا نا خواسته به خانواده ی شایسته باز میشه واونجا طعم محبت و دوست داشته شدن رو می چشه ، با اومدن آوید شایسته پسر از فرنگ برگشته ی خاندان شایسته با همه ی شایعه ها ونقطه های مبهم در زندگیش همه ی معادلات رادا برای اینده اش یک باره از هم میپاشه و ...