دانلود رمان مرد نامرئی من pdf از رویا نیکپور
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
خلاصه رمان مرد نامرئی من
سیگارم رو روی لب روشن کردم وپکی محکم بهش زدم. دستم و روی شیشه گذاشتم و دودشوحلقه ای بیرون دادم. انگار خاطراتم همراه سیگار دود می شد. آرامش بهم تزریق می شد! خیره شدم به دختری که با گریه و زاری التماسم می کرد. برام لذت بخش بود، صداش توی گوشم اکو شد * به پات میافتم پرهام من دوستت دارم * به پات میافتم پرهام من دوستت دارم * به پات میافتم پرهام من دوستت دارم*… اخمی روی پیشونیم نشست. با لحنی تحقیر آمیز گفتم: -خفه شو هانی…
قسمتی از متن رمان مرد نامرئی من
داشتم به سمت ویلا میرفتم که یهو ناخداگاه سرفه ام گرفت، هر چی سرفه می کردم انگار خالی نمی شدم. خودم حس میکردم که چهره ام سرخه و دارم می میرم. نمی دونم چه حسی بود که بهم میگفت دیگه زنده نمیمونم ، همیشه از مرگ می ترسیدم، شروع کردم به خوندن أشهد و ان لا الله الى الله و هشت أَشْهَد و ان لا الله الى الله اشهد و أن محمد الرسول الله أشهد و أَن مُحمَد الرسول الله تند تند سرفه می کردم، سعی میکردم پرهامو صدا کنم اما هر بار دهنمو باز می کردم تنها سرفه بود که خارج می شد و بس.
راه تنفسم بسته بود، حس کردم یکی بالای سرمه و مدام داره اسممو صدا می زنه، دیدم تار بود نمی تونستم ببینم، تو دلم گفتم “خدایا خودت کمکم کن و بعدش سرفه های مکرر بود، صدا های کنگ و بعد سیاهی مطلق رو حس کردم که انگار هوا به درونم فرستاده شد. چشمامو آروم باز کردم که پرهام و دیدم به اسپری آسم تو دستش بود، وا دفعه قبل از اسپری
آنیتا استفاده کرده بود الان از کجا آورده؟
–چت شد؟ نکنه آسم داری؟ سرفه ای کردم و گفتم نه بابا آسم چیه تقصیر توئه با اون سیگار کشیدنات . سوالی که تو ذهنم پیش اومده بود رو به زبون آوردم اسپری آسم از کجا آوردی؟ چطوری وقت کردی تو این مدت کم بری بخری؟ پوزخندی زد و گفت –همون روز آنیتا بهم گفت به اسپری همیشه با خودم داشته باشم چون ممکنه دوباره این حالت برات پیش بیاد. پرهام پوزخندی زد و از کنارم رد شد، پوفی کشیدم و طبق عادتم دستمو توی موهام فرو بردم. به سمت ویلا حرکت کردم که صدای سرفه شنیدم به سمت صدا دویدم ، تارا رو دیدم که در حال سرفه کردنه و مثل مار داره به خودش می پیچه، چهرش قرمز قرمز بود جوری که رو به کبودی می زد. هول شده بودم .